وقتی باران آمدی پاییز دلم بهار شد، كویر دلم گلستان شد
وقتی باران آمدی قلب شكسته ام پر از عشق شد
زندگی ام پر از طراوت و تازگی شد تو مانند بارانی بر روی من باریدی
و تن خسته و غم زده مرا پر از عشق كردی
تو مانند گلی در باغچه ی قلبم روییدی و قلب سوخته مرا گلستان عاشقی كردی
تو مانند مهتابی بر آسمان دلم تابیدی و دل تاریك مرا پر از نور عشق خودت كردی
تو با گرمای وجودت آسمان سرد دلم را گرم گرم كردی
وقتی باران آمدی احساس میكردم دنیا مال من است، چون تو دنیای منی
تو همان امید زندگی منی كه آمدی
تو كه آمدی گذشته های تلخم همه از صحنه قلبم سوخت و از بین رفت
تو كه آمدی تمام خاطرات گذشته رااز دفتردلم سوزاندم
و همه را از صندوقچه قلبم بیرون ریختم و از یاد بردم!
تو كه آمدی عاشقی برایم پر معنا تر از گذشته شد
كلام دوست داشتن مقدس تراز همیشه شد، و
داستان لیلی و مجنون برایم واقعی تر از قبل شد!
تو كه آمدی، تنهایی به عزا نشست ، غم سفر كرد و قلبم به
استقبال عشق رفت. وقتی تو آمدی ساحل دریای دلم پر از مروارید و صدف شد،و
دیگر كنار ساحل تنها نبودم تو نیز با من بودی
تو مانند یك نوای عاشقانه در قلبم نشستی و
قلب مرا با آن نوای آرامت پر از محبت كردی
تو مانند پرنده ایی در دلم نشستی و با پروازت در آسمان دلم
به من غرور پرواز به دشت عشق بخشیدی
تو مانند یك خاطره ی شیرین در دفتر عشقم می مانی و خواهی ماند
دفتر عشق را همراه با كلام مقدس تو و با تمام خاطرات
شیرینی كه با هم داشتیم در صندوقچه ی قلبم میگذارم
نظرات شما عزیزان:
roya 
ساعت19:12---29 شهريور 1391
خیلی قشنگ بود .........
|